مي گويم و از عقده برون مي آيم

ساخت وبلاگ
شبِ هشتم از پسر جوانی می خوانند که عصایِ دستِ پیری پدر بود اگر می گذاشتند بماند و جسمِ پاره پاره اش را تحویل پدر نمی دادند... و از دلِ سوخته پدری که کنارِ جسم بی جانِ پسر، مُرد.

مي گويم و از عقده برون مي آيم...
ما را در سایت مي گويم و از عقده برون مي آيم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parande93a بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 0:08

‍ #روضه_حضرت_علی_اکبر  #بسم_رب_العلی  #خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نكرد به غریبیِ من و اشكِ #حرم رَحم نكرد لشكرِ بغضِ #علی دقِ دلی خالی كرد به سرش ریخت و بر یك نفرم رَحم #نكرد . دستِ مِقراض بُرش داد #حریرِ بدنش هر قدر پا به زمین زد #پسرم، رَحم نكرد همه ی فاصله را داد زدم #نیزه بس است نزن اینقدر من آخر #پدرم رَحم نكرد  سندِ سخت ترین #لحظه ی عمرم این است #داغِ او بر دل و چشم و كمرم رَحم نكرد پسرم از روی زین بَد به #زمین افتادی نیزه بر #پهلویت آمد به زمین افتادی . چقدر #فرقِ دو تایِ تو به هم ریخته است زیرِ پا #زُلفِ رَهایِ تو به هم ریخته است دیگرم نیست توقع كه #جوابم مي گويم و از عقده برون مي آيم...
ما را در سایت مي گويم و از عقده برون مي آيم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parande93a بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 0:08

◼به نام خدا◼  ◼ #امام_رضا عليه السّلام فرمودند: ‌   ◼كان ابى اذا دخل شهر المحرم لا يرى ضاحكا و كانت الكابة تغلب عليه حتى يمضى منه عشرة ايام، فاذا كان اليوم العاشر كان ذلك اليوم يوم مصيبته و حزنه و بكائه...؛  ◼هر گاه ماه محرم فرا مى رسيد، پدرم (موسى بن  جعفر) ديگر خندان ديده نمى شد وغم و افسردگى بر او غلبه مى يافت تا آن كه ده روز از محرم مى گذشت، روز دهم محرم كه مى شد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود. 

مي گويم و از عقده برون مي آيم...
ما را در سایت مي گويم و از عقده برون مي آيم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parande93a بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 2:53